معنی برنج هندی

حل جدول

فرهنگ عمید

برنج

دانه‌ای سفید‌رنگ، از خانوادۀ غلات، و سرشار از نشاسته که به‌صورت پخته خورده می‌شود،
گیاه یک‌سالۀ این دانه با برگ‌های باریک که در نواحی مرطوب می‌روید،
* برنج چمپا: نوعی برنج نامرغوب با نشاستۀ زیاد،
* برنج دم‌سیاه: نوعی برنج بلند که دُم‌شالی آن سیاه است،
* برنج صدری: نوعی برنج دانه بلند،
* برنج کابلی: = برنگ * برنگ کابلی
* برنج گِرده: نوعی برنج با دانه‌های کوتاه و گرد،

لغت نامه دهخدا

برنج

برنج. [ب ِ رِ] (معرب، اِ) معرب پرنگ که به هندی پتیل گویند و آن مس و جست (؟) ممزوج باشد. (غیاث). به تازی آنرا اَرزیز نامند، و ترجمه ٔ «شبله » که به هندی کافسه و بتیل گویند. (شرفنامه ٔ منیری). شَبَه. (بحر الجواهر). ترکیبی از بعض فلزات برنگ زرد که ازآن سماور و آفتابه لگن و جز آن کنند. (یادداشت دهخدا). آلیاژی از مس و قلع و روی (به نسبت 67 قسمت مس و23 قسمت روی) و گاهی سرب، و از آن ابزارهای مختلف مانند سماور و سینی و غیره سازند. (فرهنگ فارسی معین). در اغلب جاهای کتاب مقدس برنج مذکور است و بلاشک قصد از مس می باشد چونکه برنج ترکیبی است از مس و روی ودر قدیم الایام اطلاعی از این ترکیب نداشتند، هرچند که معرفت تام و تمامی در قدیم درباره ٔ برونز که ترکیبی از مس و حلبی است بهم رسانیده از آن اسلحه و زینت آلات می ساختند. برنج برای صافیها، اسلحه، پول، و آلات موسیقی بکار میرود. (از قاموس کتاب مقدس):
زر مغشوش کم بهاست برنج
زعفران مزور است زریر.
ناصرخسرو.
تاخوی تو این است اگر گوهر سرخی
نزدیک خردمند زراندود برنجی.
ناصرخسرو.
[عطارد دلالت کندبر] پیروزه و برنج و آنچه بر وی کتابت زده بود... چون دینار و درم. (التفهیم). [مشتری دلالت دارد بر]ارزیز و قلعی و سپید روی و برنج نیک. (التفهیم).
- برنج زرد، برنج زردرنگ: از دمشق برنج زرد خیزد. (حدود العالم).

برنج. [ب ِ رَ] (معرب، اِ) تخمی است مسهل بلغم، معرب برنگ که بیشتر از کابل آرند. (منتهی الارب). رجوع به برنج کابلی و برنگ شود.

برنج. [ب ِ رِ] (اِ) یک نوع از غله که در اراضی مرطوب ممالک حاره زراعت میشود و یکی از حبوب نشاسته ایست که اغذیه ٔ نیکو از آن ترتیب میدهند و عموم مردم چین از برنج تغذیه می کنند و در هندوستان یکی از زراعتهای عمده برنج است ونیز در افریقا و در ممالک حاره ٔ امریکا و در جنوب ایتالیا زراعت برنج متداول است. و در ایران در سواحل دریای خزر و فارس و اصفهان زراعت برنج از محصولات عمده می باشد. و بهترین برنج های ایران برنج صدری مازندران و برنج چنپای فارس و برنج ارزویه ٔ کرمان است. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان جزء دسته ٔ غلات که در زمینهای باتلاقی کشت می شود و غذای اصلی نیمی از مردم را تشکیل میدهد. گلهایش دارای شش پرچم و دانه های سفیدرنگش را زبانچه های گل کاملاً فراگرفته اند که شلتوک نامیده میشوند. ساقه های این گیاه مانند ساقه های گندم بندبند است و ارتفاع آنها تا یک متر و نیم هم میرسد. این نوع ساقه ها را اصطلاحاً ماشوره گویند و بمصرف تغذیه ٔ دامها میرسد. (از فرهنگ فارسی معین). از مآخذ قدیم میتوان دانست که در روزگار هخامنشیان برنج در ایران بوده و شک نیست که این گیاه از سرزمین هند به ایران رسیده است. (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). به فارسی اسم ارز است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). ارز. (نصاب). رُزّ. رُنز. (منتهی الارب). چلتوک پوست گرفته. کرنج. گرنج. از انواع برنج آخوندک، آکُله، بی نام، چمپا، دم سفید، دم سیاه، رسمی، زرچه، صدری، عنبربو، گرده، مولائی است. (یادداشت دهخدا):
هر آن کس که زی کرم بردی خورش
ز شیر و برنج آنچه بد پرورش.
فردوسی.
- برنج شماله. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- کاه برنج، ساقه های خشک شده ٔ برنج که بندبند است مانند ساقه ٔ گندم و آنهارا ماشوره گویند و به مصرف تغذیه ٔ دامها رسد: ستوران سست شده که به آمل و در راه کاه برنج خورده بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476).
|| پلاو. پلو. برنج پخته. طبیخ:
پایها کرده ببالاهمه در صحن برنج
جوفهاشان همه پر کرده بمشک تاتار.
بسحاق اطعمه.
- برنج زرد، یک قسم از پلاو که با زردچوبه می پزند. (ناظم الاطباء):
چنانکه شکل عدس شد محل انده و غم
برنج زرد بود منشاء نشاط و سرور.
بسحاق اطعمه.
- || پلاو زعفران دار را هم گویند.
- برنج زنده، برنجی که طبخ تمام نیافته باشد. لیکن از اهل ایران شنیده شده زنده به معنی مطلق چیز نیم خام است، خصوصیت بر برنج ندارد. (آنندراج):
هست از برنج زنده بسی ناگوارتر
از واعظان مرده دل اظهار بندگی.
تأثیر (از آنندراج).
- برنج مزعفر، پلاو زعفران دار.

برنج. [ب َ رَ] (اِ) آن باشد که بسبب کوری یا بجهت تاریکی دست خود را بر دیوار یا جائی بمالند تا رهگذر پیدا کنند. (برهان) (از آنندراج).


هندی

هندی. [هَِ] (ص نسبی) هندوستانی. (برهان). از: هند + یاء نسبت. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). منسوب به هند. (منتهی الارب). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی):
تبیره درآمد ز پرده سرای
خروشیدن زنگ و هندی درای.
فردوسی.
بیفکند شمشیر هندی ز دست
یکی اسب آسوده را برنشست.
فردوسی.
بدین تیغ هندی ببرم سرت
بگرید به تو جوشن و مغفرت.
فردوسی.
بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه ٔ هندی او حرمت تیغ یمان.
خاقانی.
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست.
نظامی.
تیغهندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی.
نظامی.
موحد، چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش.
سعدی.
|| (اِ) کنایه از تیغ و شمشیر هندی هم هست. (برهان). در این معنی صفت بجای موصوف به کار رفته است:
زآنکه زین پس تو به زخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب.
فرخی.
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته.
نظامی.
|| نیز به معنی روش محاسبه ٔ هندی است یا ارقام هندی:
هزار ار به هندی زنی در هزار
بود کس که خواند مرا شهریار.
فردوسی.
|| درختی است که از میوه ٔ آن در مازندران دوشاب گیرند ولیکن در دوشاب آن لزوجتی باشد و این درخت در بیشه ها بود. چوب آن محکم باشد و از آن تله ٔ مرغان سازند. (فلاحت نامه).

تعبیر خواب

برنج

اگر بیند برنج پخته همی خورد، دلیل که حاجت او روا شود و خیر و نیکی بدو رسد. اگر بیند برنج با گوشت پخته همی خورد، بهتر و نیکو بود و برنج با شیر خوردن به غایت نیکو است. اگر بیند برنج با دوغ پخته همی خورد، دلیل بر اندوه کند. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

برنج دیدن در خواب، مالی است که به رنج حاصل شود، به قدر آن که دیده بود. - محمد بن سیرین

دیدن برنج در خواب بر سه وجه است. اول: مال، دوم: حاجت، سوم: خیر و منفعت که بدو رسد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

خواص گیاهان دارویی

برنج

اگر برنج با روغن بادام و شیر پخته شود نیروی غذایی مناسبی دارد. برنج آب پز تا حدودی منقبض کننده است. ضد دلپیچه، اسهال خونی ونیکو کننده رخساره است. در چین معتقدند برنج ضد اضطراب و عطش است. و گازهای معده را از بین می برد. اگر با آب برنج مروارید و جواهر رابشویند آن را جلا می دهد. خوردن شیر با برنج برای دلپیچه مفید است.

عربی به فارسی

هندی

هندی , هندوستانی , وابسته به هندی ها

فارسی به عربی

هندی

هندی

فرهنگ فارسی هوشیار

هندی

(صفت) منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند. ‎ -3 شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا ء را مشتعل سازد، دور بین.

معادل ابجد

برنج هندی

324

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری